روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

من نه منم!!

سلام دوستای جدید و خوب من!  

دیروز که شروع کارم بود، ۴ تا دوست پیدا کردم!!! واسه روز اول به نظرم خیلی خوبه!! نه؟؟ به امید روزهای آینده

خوب قرار شد این دفه از خودم بیشتر بگم واستون. اسمم صحرا نیست !!!

صحرا یه اسم خاطره انگیز از سالهایی دور که واسم مونده!!! یاد آور یه دوست خوبه !!

از اون موقع لقبم رو گذاشتم صحرا  !!! پای روزانه هام رو با اسم صحرا امضا می کنم. اینجا هم واسه اینکه ناشناس بمونم ، تا بتونم هر چه که می خواهد دل تنگم بگویم با این اسم اومدم !!

 خوب یکم بذارین از خود خاکی ام بگم !!

 تازه لیسانسم و گرفتم. کامپیوتر خوندم.

 لابد بعضیا می گن تو که کامپیتر خوندی چرا تازه وبلاگ ساختی واسه خودت ؟؟؟؟

  یابه عبارتی تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره ؟؟!!!! ( ربط داشت؟؟ ) 

 والللللللههه !!! نمی دونم ! نیتش و داشتم ها!! ولی به مرحله عمل نرسیده بود!!

دیگه خدا قسمت کرد و بالاخره وبلاگ ما هم راه افتاد امید وارم مرد میدون ( ببخشید زن میدون !!) باشم و تا آخرش برم!!

یا حق!!

کجا بودیم !!؟؟؟ بذار ببینم!!!....... آهان!!! ادامه معرفی نامم ....

تو یه اداره دولتی دارم کار میکنم! مجردم ! قصد ازدواج ندارم ( لطفا پیشنهاد ندین!! )

ته تغاری ام !! با مامانم زندگی میکنم !

..........................................

.........................................

 

 بابام آخر  همین تابستونی که گذشت از پیشمون رفت یه جای خوب خوب !! یه جایی بهتر از همه جا !! فقط 67 سالش بود!

گاهی پیش میاد که دلم خیلی خیلی خیلی واسش تنگ می شه !! درست مثل همین الان !!!

..................................

..................................

سال 86 سال خیلی عجیبی بود واسم !! تلخ ترین و شیرین ترین اتفاقات زندگی ام تو این سال اتفاق افتاد !!

تلخ ترینش رفتن همیشگی بابام بود که تو تاریخ 28 مرداد بود .

و شیرین ترینش تو فروردینش بود یعنی کم کم داره عمرش به یک سال می رسه !!

اونم آشنایی با یه کسیه که خیلی واسم عزیزه و مهمترین قسمت زندگی ام شده  !!!!  و می دونم که بیشتر حرفهایی که می خوام باهاتون دربارش بزنم از اونه!!

 الان نمی دونم با چه اسمی به شماها معرفیش کنم بذارین روش فکر کنم و یه اسمی بذارم که گویای همه چی باشه !!

خوب دیگه واسه روز اول فکر کنم خیلی نطق کردم !!! بقیه حرفا باشه واسه بعد.

امید وارم هر روز بتونم بنویسم.

فعلا بابای !! 

نظرات 7 + ارسال نظر
پوریا سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:26 ق.ظ http://irhc.blogsky.com

سلام
مبارکه.
خوش اومدی.
صحرا جان امید وارم روزای خوبی کنار هم داشته باشیم.
خوش باشی.

سلام پوریا!
مرسی که اومدی سر زدی !
بازم بیا - خوب!!؟؟
وبلاگت و خوندم - یک ایرانی اصیل !!
لینکت می کنم.

دوستم بمون!
فعلا بابای

رها سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ http://hadisetanhaee.blogsky.com

سلام صحرا جون

متاسفم بابت فوت پدرت . امیدوارم تا سالهای سال همیشه شاد و خندون باشی. نمی تونم حتی لحظه ای درکت کنم . مراقب خودت و مادرت باش.
می گم اسمی که تو وبلاگت برای من گذاشتی خوشم اومد. رهای رها. خیلی دوست دارم واقعا از همه چیز رهای رها بشم.
خوب اومدی.
امیدوارم اینجا پر از خاطره های خوب و قشنگ بشه برات.

تا بعد
رها

رها !!

خیلی دوست دارم دوست همه شما باشم واسه همیشه !!
ممنون عزیز دل !

همدل سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:46 ق.ظ http://hamdellife.blogsky.com

به به!! پس زندگی صحرا جان هم شیرین می شود !!!! منم تو یه اداره دولتی کار می کنم عزیزم ((((((((((((= موفق باشی

:))))

ممنون همدلک!! :)))
شاد باشی همیشه !!

دوستم بمون !

بوسسسس

هاله سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://mohammadandhaleh.blogfa.com

سلام صحرای عزیز
خوش اومدی
منم دوستت . خب؟
منتظر شنیدن عشقولانه های شما هستیم

مرسی هاله جان ز اینکه بهم سر زدی! :))
لینکت میکنم و دوستت میشم!

یاسی سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

من از وبلاگ همدل اومدم اینجا . به نظر میاد وبلاگ خوبی باشه . موفق باشی . مطمئن باش هر وقت پستت رو بخونم برات کامنت میذارم .

مرسی یاسی جان!بازم بیا. حتما بیا!
تو خودت وبلاگ نداری؟؟
اگه داری واسم بذارش حتما
شاد باشی

آرش سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.ayneyzan.blogfa.com

آی نی زن ...نی بزن ها؟ جالب بود ! اسم وبلاگ من عنوان یکی از شعر های نیماست و یکی از آلبومهای پینک فلوید که من هر دو رو خیلی دوست دارم ...
شاید نوشتن من هم یه جور نی زدن باشه !
خوبه که کمی از خودت گفتی و امیدوارم تو همه کارات موفق باشی.
از دست دادن عزیزان سخته و برا من هم پیش اومده و درکت می کنم...
راستی...چطور کار کردن تو اداره دولتی رو تحمل می کنی؟
به مانتوت گیر نمی دن ؟!!!!؟؟!!
شاد باشی...
آرش.

سلام آرش!

اون شعر نیما رو می تونی بهم بدی؟ نخونده بودمش تا به حال !
کار تو اداره دولتی!!؟؟ در یک کلام بگم که خیلی بده ! :((
اولاش که واقعاافسردگی پیدا کرده بودم ولی کم کم عادت کردم.

تو هم اگه بودی عادت می کردی!! همه مثل خودمونن- از همین آدمای معمولی زندگی خودمون . فقط همه مجبورن یه جور دیگه خودشون رو نشون بدن. ;)

مانتو که چیز مهمی نیست - به فکرت گیر می دن !
'دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم !! --- دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد!!'

بابایی چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:24 ق.ظ http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام... من آدرس شما رو تو وبلاگ همدل دیدم... تبریک می گم که به جمع وبلاگ نویس ها اضافه شدید... به ما هم سر بزنید خوشحال می شیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد