روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

۱ ۲ ۳ ، ورزش!

سلام!

- دیروز بعد از یک وقفه طولانی مدت حدودا ۸-۹ ماهه دوباره رفتم سراغ ورزش. این چند ماه که همراه بود با کار پشت میز نشینی به قیمت بالا رفتن وزن از ۵۵ کیلو به ۶۲کیلو تموم شد! ۷ کیلو اضافه شدم!!! شوخی نیست! من تو عمرم از ۶۰ کیلو بیشتر نشده بودم!! خوب البته تقصیر خودمه دیگه. کاملا حس می کردم که وزن داره میره بالا ولی همت نمی کردم که ورزش کنم. تازه از وقتی سر کار میرم فعالیت بدنی ام خیلی خیلی کم شده! مثل دانشگاه نیست که هر وقت حوصله ات سر رفت بری تو حیاط دور بزنی واسه خودت و تو راهرو ها بچرخی !!  مثل یه بچه مودب باید بشینی سر جات کارتو بکنی!  با این اوصاف تحرک روزانه من از یک چهارم هم کمتر شد! و و و و و و و و و از همه اینا بدتر !!! به خواب بعد ناهار معتاد شدم!  همیشه از خواب ظهر بدم می اومد. احساس سنگینی داری بعد بیدار شدن یا به قولی  " خواب ظهر بد مزه است " اما تو این یک سالی که کار می کنم بعد از خستگی های کار صبح و خوردن ناهار خوشمزه ظهر شدیدا احساس نیاز به خواب می کنم!  و حالا هم معتادش شدم!! اما اگه اراده کنم و تنبلی نکنم ۳ روز در هفته که میرم ورزش؛ ساعتش یه جوریه که جانشین ساعت خوابم می شه، با وجودی که شیطونه خیلی وسوسم می کنه که "بگیر بخواب ولش کن ورزشو ! " دعا کنین بتونم ادامه بدم.!

- اون باز مأموریت رفته تهران، تا آخر هفته هم نمیاد!   دلم براش تنگ شده خیلی!!

یه چیزایی رو می خوام باهاتون در میون بذارم، می خوام باهاتون مشورت کنم. حرفهایی که شاید غیر از اینجا جای دیگه ای نتونم بگم. ارتباط ما خیلی حسی داره پیش میره!! تعجب نکنین این اصلا بد نیست! اما من الان که هنوز آینده مشترک ما تضمین نشده از این قضیه نگرانم! نگرانم مسأله ای که جدای از خواست و میل ماست باعث بشه که به هدفمون که ازدواجه نرسیم! می ترسم از وابستگی بیش از حد به اون! اون انگار از همه چی مطمئنه! ولی من چنین حسی ندارم. از یه چیز نا معلوم می ترسم. ابراز احساساتم بیشتر از طریق sms تا رودر رو! اما اون خیلی راحت می گه دوستم داره! در اولا ظاهرا  آدم بی تفاوت نسبت به همه احساسات به نظر می اومد. فکرشو نمی کردم اصلا که این طور از خودش احساسات نشون بده!! چکار کنم؟ چطور حقیقت و تشخیص بدم. و یه چیز دیگه هم بگم که من روی خودش و خانوادش از قبلها شناخت داشتم. خانواده خیلی محترمی ان . اون هم همینطور در باره من شناخت داره! من فقط می خوام از احساس خودش سر در بیارم! از صداقت خودش مطمئن بشم. راهنماییم کنین!

فعلا بابای!

نظرات 6 + ارسال نظر
sh.kh دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

Etefaghan man az vaghti to office kar mikonam laghar shodam, akhe man hamash be har bahaneie midovam :D ham hame fekr mikonan kheykli kar mikonam ham varzeshe :D

سلام دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 ق.ظ

رها دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://hadisetanhaee.blogsky.com

عزیزم این معضل چاقی که خفه کرد منو.

از لاغر شدن خبری نیست . بی خیال شدم
تو مگه تهران نیستی؟

به نظر من تنها کسی که می تونه به شناخت واقعی برسه خودت هستی. سعی کن وقتی با هم هستید حواست به تک تک رفتار و عکس العمل هاش باشه . به تمام رفتارهای کاری و غیر کاریش دقت کن. باید خودت زرنگ باشی.

خوب کمکت کردم!!!!!!!!!!!

قربون یو
تا بعد
رها

آرش دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ب.ظ http://www.ayneyzan.blogfa.com

سلام صحرا...
عادت کردن به خواب بعد از ظهر خیلی بده و بدتر از اون چاق شدن !
حتما ورزشت رو ادامه بده.
در مورد شناخت طرفت هم باید تو موقعیتهای خاص به رفتار ش و نه گفتارش دقت کنی تا بفهمی چند مرده حلاجه. وگرنه همه در روزای عادی و موقعیتهای معمولی خوب هستن.
شاد باشی...
آرش.

..:: ی ک ت ا ::.. یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

ای بابا!صحرا قبلنا اینجوری نبودیااااا.....چرا انقد دیر به دیر آپ میکنی؟؟درگیره خونه تکونی ای نه؟؟؟؟

مهسا دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.ist-gah.persianblog.ir

سلام
وبلاگ قسنگی داری. به ایستگاه ما هم سری بزنین.
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد