روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

روز مرگی های صحرا

من صحرام. از سالهای خیلی خیلی دور روزانه هام رو می نوشتم. اما همش واسه خودم و خدای خودم . اما حالا می خوام افکارم شما هم بدونی

گرفتم!

ممنون از تمام راهنماییهاتون عزیزانم !

دیشب که رفتم خرید کنم همه چیزایی که گفته بودین و نگاه کردم و قیمت کردم. عطر و ادوکلن ، پیراهن و کراوات، پولیور ، کفش .

و بدین وسیله اعلام می دارم که برای آن عزیز دلک کادویم را گرفتم!
یک عدد پولیور over & over  !!
خیلی خوچگله !! هوس کردم خودم بپوشمش ( شانس آورد که سایزش ۲ برابر منه !! )

یه بسته شکلات هم می ذارم کنارش !  چطوره؟ خوبه؟ 

حالا یه نظر خواهی دیگه! با یه کادوی خوچگل کادوش کنم یا همینجوری بذارم تو یه ساک خوچگل ! هان؟؟ چه کنم؟؟ می دونین چیه که اینقدر وسواس پیدا کردم ! آخه این اولین کادویی که بهش میدم. چون اولینه می خوام حسابی تاثیر گذار باشه. تو خاطره ها حسابی بمونه . تو تاریخ موندگار بشه. تو کتاب رکوردهای گینس (درست گفتم؟؟؟) بنویسنش!!

- دیشب که با دوستم رفته بودم کادومو بخرم. سره درد دل دوست طفلکم باز شد. دوستم یه دختر ساده و خوب و منطقی و با اصل و نسب و تحصیل کرده است  ( مثل خودم !!!!!) که اصلا اهل هیچ گونه دوستی از نوع ذکورش نبوده  ( مثل خودم !!!!) .

حالا یکی از همکلاسی های ذکور قدیمی ایشون که گذشته ای پر از شیطنت داشته اومده جلو و علاقه نشون داده و حرف از ازدواج زده ! و به قدری مظلوم نمایی کرده و حرف زیر گوش این دختر خونده که نه گفتن و واسش سخت کرده (البته اگه من جای دوستم بودم ، هیچ چیزی جلوی نه گفتن منو نمی گرفت!! کسی که من ازش خوشم نیاد حق نداره به من بگه تو !! )

اما از اونجایی که این دوستمون کلا نمی تونه نه بگه !! شبهای کابوس واری را می گذراند !

 هر چی هم که من نصیحتش کردم که بابا نه گفتن خیلی راحت تر از اونیه که تو فکرش و می کنی اما دل کوچیکش نمیاد که حرف واقعیش و به طرف بزنه!!

 چه کنم من!! دوستم واسم عزیزه طاقت غمش رو ندارم

پس یه چیز دیگه چطور می شه یه آدم سمج رو از سر وا کرد؟؟ اینم سوال دوم مسابقه!!!

 

 

پیلیز هلپ می!

سلام!

امروز شنبست !! یه هفته دیگه شروع شد ! یکم کارا امروز زیاد بود. دست تنها هم بودم. اون امروز و فردا نیستش. میره مأموریته تهران! از روز چهارشنبه ندیدمش. دلم واسه دیدنش تنگ شده.

این مسافر منه که رفته ، یه مسافر هم داریم که خانوادگیه !!! (!!!) منظورم داداشی خودمه!

این مسافر ما جایی نرفته بلکه از جایی اومده ، تاجیکستان کار می کنه. یک کشور مزخرف ف ف ف ف ف ف!!! امکانات زندگی اش زیر خط فقره !! برق و گاز ندارن ، تو این سرماهای وحشتناکه این زمستونی. طفلی ها با بخاری نفتی چکه ای سر می کنن !! مهندسای طفلی مملکت و بردن اونجا عذاب بدنشون!  تعهد یک ساله کار داره اونجا وگرنه اصلا نمی موند اونجا !! تازه رفته، فقط ۴ ماهه! تا یکسالش تموم بشه، خودش هم تموم شده!  

راستی پیشنهاد می تونین در مورد هدیه ولنتاین بدین؟؟

یه چیزایی تو ذهنم هست ، یه بسته شکلات در کنار یه کادو ! حالا کادوش چی باشه، موندم!

یه پیراهن ، یه کفش ( اینو خیلی لازم داره، آخه یکم چون تو مایه های آقا غولست (!!!!!!) سایزش به سختی پیدا می شه! ) ، کتاب ( نه اینو اصلا اهلش نیست متاسفانه ! )، م م م م ... دیگه چی؟؟؟

امسال ولنتاین خیلی واسم جدیه!!  

پس پیلیز هلپ می !!